ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
بوعلی سینا به عارف وارسته، ابوسعید ابیالخیر نامهای نوشت و از او پرسید: چرا باید مردم به صورت جمعی خدا را عبادت کنند؟
ابوسعید پرسش بوعلی را ضمن مثالی چنین پاسخ داد:
"اگر چند چراغ در اتاقی روشن باشد با خاموش شدن یکی از آنها، اتاق همچنان روشن خواهد بود. ولی اگر یک چراغ روشن باشد خاموشی چراغ همان و تاریک شدن اتاق همان.
انسانها نیز همین گونهاند. گناهکاران همان چراغهای خاموشند که اگر تنها باشند شاید موفق به کسب موهبتهای الهی نشوند، ولی اگر در میان جمع باشند چه بسا خداوند به برکت دیگران برکات خود را به آنها عطا کند."
داستانها و پندها، ج 9، ص 55
تبیان
سلام
این داستان دلاکیست که بوسعید را دلاکی می کرد به نقل از الهی نامه عطار:
بـوسعیـد مـهنـه در حمـام بـود
قـائمش کافتـاد ، مردی خام بود
شـوخ شیخ آورد تا بـازوی او
جمـع کرد آن جمـله پیـش روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاک جـان
تا جوانمردی چه باشد در جهان؟
شیخ گفتا شوخ پنهان کردن است
پیـش چشم خلـق نا آوردن است
ایـن جـوابـی بـود بـر بـالای او
قـایم افتـاد آن زمـان بـر پـای او
چون به نادانی خویش اقرار کـرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
شوخ : چرک و کثیفی
والسلام یاعلی مدد
وبلاگ قشنگی ساخته ای مهندس!
اگه برق شهر بره چی ؟
http://monji.persianblog.ir